سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!

ساخت وبلاگ
بعضی روزها هم مثل امروزند گوشی زنگ میخوره و میفهمی دخترعمت دوباره بیمارستان بستری شده و جواب نمونه برداریش اومده و سرطان ریه داره.دارم با خواهرم حرف میزنم و فکر میکنم خدایی که میگن عادله کجاست؟ به یه نفر دو تا سرطان بدی؟ این بچه تازه از سرطان اولش بیرون اومده بود و داشت دوره درمانش رو طی میکرد دیگه این یکی چی بود؟اون آدم خبیث ته وجودم میگه آره خدات اصلا عادل نیست تقاص بدیهای مادرش رو داره دختر پس میده و این اصلا عدالت نیست.ساعتها فیلم پلی میکنم و سعی میکنم خودم رو سرگرم کنم و نزارم این بخش خبیثم صداش رو بلندتر کنه.الانم که هرچی تلاش کردم دستپختم خوب باشه یه شت شویی شد که نگو. قرمه سبزی پختم شبیه آش...بخش خبیثم باز اومده دلداریم میده میگه اینجوری فکر کن که عمدا این مدلی درست کردی که تایید کنی که آشپزیت خوب نیست و از زیرش در بری...این بخش خبیث وجودم رو دوست دارم گاهی عذابم میده و چیزهایی میگه که اعصابم رو بهم میریزه اما گاهی هم حقیقت ها رو جوری تو صورتم میکوبه که نمیتونم انکار کنم...مثل اینکه از دیشب و بعد بحث بانک اسپرم همش بهم میگه خودخواهی و داری شادی و لذت یه زندگی بهتر رو ازش میدزدی...یه روزهایی هم مثل امروزند. دلت گوشه کنج خونت رو میخواد تا بشینی غصه زندگی رو بخوری بعد پاشی آهنگ پلی کنی گریه کنی و برقصی...یه روزهایی هم مثل امروزند... سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...ادامه مطلب
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 14:54

یک سال دیگه هم داره نفسهای آخرش رو میکشه و من به روزهای رفته و عددی که به سنم اضافه شد فکر میکنم. اینکه امسال که گذشت چقدر روزهای خوب و بد داشتم؟ از ظهر که توی اینستا عکسهای شاید زندگی همین باشد دوستانم رو نگاه میکردم و وسوسه شدم خودم رو لحظه های به یاد موندنی شالم رو انتخاب کنم ، وقتی گالری گوشیم رو زیر و رو کردم به این نتیجه رسیدم دلم نمیخواد لحظه بد رو انتخاب کنم و بزارم. از طرفی این فکر افتادم توی کله م که بیام اینجا سر بزنم و بعد مدتها بنویسم. به قول دوستان از هر آنچه که در مخیله م میچرخد.سال صفر دو اونجوری که دلم میخواست و تصورش میکردم شروع نشد. تو تصوراتم سه سفره هفت سین بزرگ یه جمع خوشحال که تموم کینه ها و غمها رو حداقل برای چند ساعت فراموش کردند و دورهم جمع شدند تا یه سال جدید رو شروع کنند بود همونطوری که خونه خودمون بود... بعد با یک تجربه جدید فال ورق آشنا شدم و برای اولین بار دلم خواست به این چیزا پول بدم و ببینم خط و نقش زندگیم لابلای ورقها چی به چیه که خوب بود اینجا همونی بود که دلم میخواستبعد کم کم یک زالو به زندگیم افتاد و ذره ذره از پول و زندگی نادرشاه دزدید و خرد و برد و حتی تا همین هفته آخر درگیرش بودم. جدا از اون امسال باید تغییر ایجاد میکردیم. جادو ایستاده بود که یا یه تغییر ایجاد شه یا ... و ما بعد فکر و فکر وفکر به این نتیجه رسیدیم شاید مکان عوض شه تعییرات هم خودبخود ایحاد شه و دیدیم نه برای درست شدن اوضاغ نیاز داریم به جراحی مغز. باید مغز آدمهایی که تغییر لازم بودند را درمیآوردیم و یک مغز سالم بدون هر فکر و توهم و حیال و وابستکی و افیون و .... میگذاشتیم. نیمه دوم سال همون موقع که آمار مرگ و میرهای فامیلیمون بالا میره تاریخ دوباره تکرار شد و من برگشتم به سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...ادامه مطلب
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 1:17

همیشه فکر میکر‌دم و دلم میخواستم پارتنر و همراهم کسی باشه که بفهمم و این فهمیدن رو تو کتاب خون بودن و اهل ادبیات بودن میدیدم و اگه کسی این آپشن رو نداشت بهش فرصت نزدیکی رو نمیدادم حالا بعد از سالها آشنایی و از سر گذروندن لحظه های خوب و بد کنار پالار خوشحالم که شبیه کنه بهم چسبید و ولم نکرد و حرفی که روزای اول سریدن دلم بهش زده بودم رو خوب گوش کرد و موندگارم کرد تا حالا این لحظه از خوشحالی بال دربیارم و متوجه شم اون درک و فهمیدن یعنی این که اونقدر بلدت باشه با نگاه کردن بهت متوجه حال بدت، عصبانیت، ناراحتیت و ... هر حسی که باهاش درگیری بشه. سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...ادامه مطلب
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 12:40

امشب مدام فکر دومین go زندگی در سرم فر میخوره و نمیدونم اینکه ذهنم داره تلاش میکنه کاملا منطقی همه معایب و خوبیهاش رو برام ردیف کنه داره کمکم میکنه برای تصمیم گرفتن یا تردید رو میخواد به جونم بیندازه تا نرم. تا بمونم. بمونم و نقطه امنم رو بچسبم. ذهنم تلاش میکنه تمام اتفاقات اخیر، تمام چیزهایی که سرشون غر زدم و دغدغه ام بود رو جلوی چشمهام بیاره و ناخودآگاه بگه حالا که به خودت رسید باید وا بدی؟ دیگه مهم نیستن؟و باز وادارم کنه جواب بدم که باید الویت بندی کنم و تصمیم بگیرم و چه تصمیم سختیه. کندن و تغییر. رفتن و دور شدن از چیزی که به معنای واقعی کلمه برام مفهوم زندگی رو پیدا کرده و برای التیام خودم فکر میکنم این اشل کوچیکی از سومین goست و باید خودم رو برای اون لحظه آماده کنم.جا داره به مولانا بگم همونطور که «عالمی را یک سخن ویران کند/ روبهان مرده را شیران کند» یک وسوسه و پیشنهاد هم میتونه شبیه سخن عمل کنه و این بستگی به من داره که این وسوسه رو چطور جواب بدم با ویرانی یا شیر شدن؟ سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...ادامه مطلب
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 18:44

مدتهاست دلم برای خونه ای که توش راحت میتونم از هر دری حرف بزنم تنگ شده اما مشغله نمیذاره بیام و بنویسم.چند روز پیش که بهم گفت با یکی داره حرف میزنه و فقط شنونده س سعی کردم خیلی منطقی برخورد کنم به دور از احساسات و گفتم که موقعیت حساسیه حرف بزنم میگی اعتماد نداشت نزنم میگی بهم اهمیت نمیده یا ذره ای حسادت نداره. و تهش گفتم فقط حواست به احساسات طرف باشه که از مسیر منحرف نشه و ضربه بخوره!خودمم باورم نمیشد که اینقد منطقی برخورد کردم. بعد اون اما چیزی برام منطقی نبود. هر حرفی میزد هر کاری میکرد نمیتونستم به این فکر نکنم که حرف زدنش با اون بابا چه تاثیری داشته! و یک آن آرزو کردم کاش نمیدونستم حتی!ترس اومد سراغم همون ترس از اتفاقی که فکر میکنم یه روزی می افته. ترس رد شدن از خط قرمزم و بعد نقطه!امروز بعد گرفتگی هوا وقتی یهو پاییز اومد نشست رو دلم فکر کردم چقدر دور افتادم از خودم چقدر غرق شدم چقدر دلم برای چیزای کوچیک تنگ شده چقدر... سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...ادامه مطلب
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 10 ارديبهشت 1402 ساعت: 1:19

فاينالى مستقل شدم!

ابنو بايد چند هفته قبل اينجا مينوشتم اما تو الان خونه خونه نبود برام و خودم نميخواستم باور كنم و پس ميزدم اين حقيقت رو.

ديروز براى اولين بار تنها رفتم خونمون. بغضم گرفت و از خودم پرسيدم كار درستى كردى؟ نميخواى برگردى؟ دير نيست ها...

اما هى بغضم رو مثل جيلين خوردم و آهنگ تركى رو تو ذهنم پلى كردم و گفتم بعضى تصميما درد دارن بايد براى بزرگ شدن درد رو تحمل كنى و تحمل كردم، تحمل ميكنم...

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 16:11

از وقتى دارم پادكست رواق رو گوش ميكنم با چيزهايى مواجه شدم كه مواجهه با اونها دردناكه، خيلى هم دردناكه! اينكه گاهى مثل امروز چشم باز ميكنى و ميفهمى چه خوى حيوانى در وجودت داشتى و پنهان ميكردى! سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 131 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 21:11

در آستانه تولدم به اين فكر ميكردم خرمشهر بعد از ٣٤ روز مقاومت تسليم شد من نبايد بعد از ٣٤ سال مقاومت تسليم شم؟و صبح روز تولدم به طرز باورنكردنى اى به يه نكته پى بردم كه امسال روز آخر مقاومته و چرا دارم پيش پيش ميرم استقبال؟و اين ديد به قدرى اميدوارم كرد كه با خنده بلند شدم، با ذوق غذا درست كردم و به استقبال بچه ها رفتم و بهترين هديه هاى امسالم رو گرفتم. گل نرگس، ظرف كيك، گل نرگسروزهاى بد و تلخى بودن اين چند روزى كه گذشت اما ميدونم كه با گريه و زارى كردن من چيزى عوض نميشه و منم كه بايد براى خودم كارى كنم.مدتهاقبل كه آرام گفت خرى اگه هر عددى كه فكر ميكنى سنته رو كيك نذارى فكر كردم احساس ميكنم و دلم ميخواد ٢٣ ساله باشم و اين ده،يازده سال فريز شده رو پشت سر بذارم و حذفشون كنم حتى...و حالا فكر ميكنم من ٢٣ ساله اگه بخواد باز هم مثل قبل منتظر نگاه و حركت و اشاره كس ديگه اى باشه و بى عمل ترين آدم ممكن باشه ديگه چه فرقى داره خرمشهر درونم آخرشب سقوط كنه يا وسطهاى روز؟ سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...ادامه مطلب
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 122 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 21:11

اگه قرار باشه فرار کنم و آزاد باشم حتی اگه شده یه روز یه ساعت یا یه دقیقه مسلما این کار رو می کنم و زندگی می کنم برای اون مدت آزادی منم میشم استر شاپیرو، میشم توکیوزندان فیزیکی البته که سخته و نمیتونم سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...ادامه مطلب
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1399 ساعت: 7:00

گاهى وقتها يه سرى چيزارو حس ميكنى كه تلخه
اينكه دلت اونقدر تنگ ميشه اونقدر دچار ماليخوليايى ميشى كه حس ميكنى انگار قرار نيست اون قسمت گم شده وجودت پيدا بشه و چفت و بست بخوره بهت
انگار تا ابد... تا ابد... خودتى و خودت
انگار...
*****
عزيز همزبان تو در كدام كهكشان نشسته اى؟
سايه عزيز

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 18 ارديبهشت 1399 ساعت: 7:00