عقل را پنداشتم در عشق تدبيرى بود...

ساخت وبلاگ
مادر برد كامى جان بالاخره بعد يازده سال همراهى دوهفته پيش جوابم كرد و روى من رو كه به روم نمى آوردم و هى رم عوض ميكردم رو كم كرد و مجبورم كرد با كلى غم و غصه كنارش بذارم. ن ميگفت چرا تو اين سالا برا خودت سيستم نگرفتى؟ گفتم اونقد سوراخ تو زندگيم بود كه فكر پر كردن اين يكى نيفتاده بودم، تازه كامى سر به راه بود، همراه بود نميدونم الان چش شده ، كى هواييش كرده كه پر زده ميخواد بره!!
الغرض بعد از عزاى عمومى بابت خلاص شدن مادربرد كامى جان امروز عمل پيوند هارد كامى جان رو با كيس داش كامى انجام داديم و عمليات موفقيت آميز بود اما درگير عوارض بعد عمل شديم و سيستم قديميه و فيلما انگار با موتور ديزلى بالا مياد...
****
عاطفه خداى ايده س اصلا لعنتى، بهم ميگه نود قدم برداشتى نميخواى اين ده قدم آخر، كه قدم اصليم هست رو بردارى؟
ميگم نه، بهش فكر نكردم
با اقتدار گفت فكر كن و بعد عمل كن!
ايده ش خيلى خوبه، يه جور نيرومحركه س براى منى كه اين روزا سست شدم و بدون اينكه كار مثبتى كنم روزام رو شب ميكنم...
به خودم جان ميگم اول سال عيده و تعطيلات و بعدشم حال و هواى بهار و خواب، الانم كه ماه رمضونه داره مياد و سستى، بعدش گرماى كوير آدمو ميكشه و رمق نميذاره براش، بعدش كه نگو پاييزه، پاييز!! هم دلبر مياد تو فكرمون هى افسرده ميشيم نميشه كار كرد. فصل كار فقط زمستونه!! حالا هى بگو چرا زمستون چرا زمستون؟!!!
ميگه كم كاريات رو توجيه نكن از الانم برا خودت مرخصى رد نكن تا هفت،هشت ماه ديگه
ميگم... نميذاره جواب بدم ميگه احترام گذاشتنت كجا رفته؟ ميگم جملت ايراد داره بعدشم اتى تله از اينجا رفته. ميگه...
اصلا ولش كنيد، ولمون كنيد ما كلى حرف داريم با هم.

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 211 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:35