تمام شد. يعنى تمامش كردم . صبح براى خودم نيمرو درست كردم و به خودم گفتم به دلت بگو حق نداره وا بده. وا دادنى هم در كار نبود دلم خودش گارد داشت با اين حال رفتم ديدنش. تا ٢ دقيقه قبل ديدنش هم حتى از خودم مى پرسيدم كار درستى ميكنم يعنى؟ به خودم گفتم دارى چه غلطى مى كنى؟اين همه سخت تن شدى و دور از دسترس حالا دارى چه گهى ميخورى؟ كجا بودى و حالا كجايى؟ مدام از خودم مى پرسيدم اگه مشكلات زندگى اينجا,آشوبم،آرامشم ...ادامه مطلب