آخ كه چقدر دلم براى پشت بوم خونمون تنگ شده بود!دلم براى ستاره هاى آسمون كويريمون تنگ شده بود و من چقدر خنگ بودم كه نمى ديدمشون... چقدر روى اين پشت بوم خاطره دارم. چه خنده ها و گريه هايى رو اينجا جا گذاشتم...چه شبهايى كه اومدم و زل زدم به چراغاى روشن تو خيابون و ماشينها و ... بعد حرفهاى عاشقانه زدم ,دوست,داشتنى ...ادامه مطلب