در آستانه تولدم به اين فكر ميكردم خرمشهر بعد از ٣٤ روز مقاومت تسليم شد من نبايد بعد از ٣٤ سال مقاومت تسليم شم؟
و صبح روز تولدم به طرز باورنكردنى اى به يه نكته پى بردم كه امسال روز آخر مقاومته و چرا دارم پيش پيش ميرم استقبال؟
و اين ديد به قدرى اميدوارم كرد كه با خنده بلند شدم، با ذوق غذا درست كردم و به استقبال بچه ها رفتم و بهترين هديه هاى امسالم رو گرفتم. گل نرگس، ظرف كيك، گل نرگس
روزهاى بد و تلخى بودن اين چند روزى كه گذشت اما ميدونم كه با گريه و زارى كردن من چيزى عوض نميشه و منم كه بايد براى خودم كارى كنم.
مدتهاقبل كه آرام گفت خرى اگه هر عددى كه فكر ميكنى سنته رو كيك نذارى فكر كردم احساس ميكنم و دلم ميخواد ٢٣ ساله باشم و اين ده،يازده سال فريز شده رو پشت سر بذارم و حذفشون كنم حتى...
و حالا فكر ميكنم من ٢٣ ساله اگه بخواد باز هم مثل قبل منتظر نگاه و حركت و اشاره كس ديگه اى باشه و بى عمل ترين آدم ممكن باشه ديگه چه فرقى داره خرمشهر درونم آخرشب سقوط كنه يا وسطهاى روز؟
برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 127