درون آب غرقم، مبتلا من!

ساخت وبلاگ

اين روزها به طرز عجيبى حس ميكنم ماهى شدم، ليز و آماده سر خوردن...
امروز با عريان ترين وجه خودم روبرو شدم ، حرفهايى رو بهم زد كه به شك وادارم كرد. ميگفت مطمئنى اين چسبيدنه از سر خواستنه؟ مطمئنى از ليز خوردن مدام خسته نيستى؟
دلم ميخواست قاطع بگم مگه نه اينكه ليز خوردن برام راحته؟ مگه نه اينكع ميتونم حالا، همين الان سر بخورم و فر بخورم و نابود شم؟ دلم ميخواست ذره اى شك نميكردم اما وجه عريانم منو عريان تر از خودش ديده، خودش ميدونه حتى اگه خسته باشم اگه بخوام برم رفتن مسير بعديمه و كار خودم رو ميكنم مثل ديروز و امروز كه خسته بودم و شايد سه چهارساعت بيشتر نخوابيدم اما خواستم كار كنم و كردم...
دارم به اين فكر ميكنم من عريانم چرا به شك وادارم كرده؟؟
******
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من اينگونه
گرم و سرخ:
احساس می کنم 
در بدترین دقایق این شام مرگ زای 
چندین هزار چشمه ی خورشید 
در دلم 
می جوشد از یقین؛ 
احساس می کنم 
در هر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس 
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان 
می روید از زمین. 
آه ای یقین گم شده، ای ماهی گریز
 در برکه های آینه لغزیده توبه تو!
من آبگیر صافی ام، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های آینه راهی به من بجو! 
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من 
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشار اشک سرخ گون 
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛ احساس می کنم
در هر رگم
به هر تپش قلب من
کنون 
بیدارباش قافله یی می زند جرس.

آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب 
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
من بانگ برکشیدم از آستان یاس:"آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم!"
آقامون شاملو

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 185 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:21