درهم شماره فلان!

ساخت وبلاگ

١.ديروز تو راه برگشت مكالمات يه پسر قرى رو با ناهيد جان گوش ميدادم كه خلاصه اش ميشه اين: هان؟ ميخواى از فردا بهت بگم ناهيدجان لخت بيا بيرون؟ غلط كردى من اين مدلى نيستم، نميتونم هيچى نگم كه فردا بهم بگن بى غيرت. تو دوس دارى به رفقت بگن بى غيرت؟؟
باقيش به فحش و فحشكارى رسيد. با نوع حرف زدنش كارى ندارم تمام كارم با افكارش است. چه چيزى به اين پسرك اين حق را مى دهد كه براى ناهيدنامى تعيين تكليف كند آن هم براى پوشش، ابتدايى ترين حق انسانى و طبيعى هر آدمى.
باز اگر ديدگاه خودش بود برايش احترام ميگذاشتم كمى اما همه ى حرفش بى غيرت خوانده شدنش بود از نظر ديگران.
يعنى اگر ديگرانى نبودند كه به او بى غيرت بگويند تيپ ناهيدجان ايرادى نداشت؟؟
٢. امروز موقع حاضرشدن نميخواستم مانتويى كه دوخته بودم رو بپوشم چون ميدونستم خانون دارا ريز به ريز ايرادات كارم رو ميبينه و من قبول دارم و گردنم كوتاه ميشه. بعد فكر كردم وقتى از خودم انتظار اين مدل دوخت رو ندارم ، چطور ميتونم از مربيم توقع داشته باشم چيزى نگه؟
پس به خودم گفتم اشتباه كردى و بايد عواقبش را بپذيرى و پوشيدم و رفتم.

٣.از تجربيات جديد و نسبتا خوب اين روزهام لمس خداى روم بود. اولش ترسيدم، قلبم توى دهنم بود و نبضام تندتند خودشون رو به ديواره ميكوبيدند بعد اما لمسش كردم. نرمى بدنش زير انگشتام حس لطافتى مى داد كه تا حالا تجربه اش نكرده بودم. گوشاى حنايى و درازش ، پنجه هاش ، چشم هاش،... همه و همه براى من فرارى و ترسو جذاب بودند. اونقدر كه زل زدم تو چشمهاش و باهاش حرف زدم بدون اينكه حرفى زده باشم و بعد بلند گفتم بيا . اول ترديد كرد اما بعد اومد سرش رو كنار پام گذاشت و من اين بار بدنش رو جور ديگرى لمس كردم.
٤. نميدونم بدون اينكه از چيزى حرف بزنم خودش متوجه حرفام ميشه  خوبه يا نه. نميدونم كدوم كلمه ها و حرفهارو دوس دارم برا خودم نگه دارم و كدومارو ميخوام بگم. فقط ميدونم بهتر از اينه كه خودت رو با اصراف كلمه ها پاره كنى تا منظورت رو برسونى آخرم طرف بهت بگه متوجه منظورت نشدم:))

٥. ديروز و امروز هركسى ازم پرسيد تعطيلات خوب بود يا نه گفتم نه. عطى تعجب كرد و عاطفه گفت تعجب نداره خواهرم يك نفر پيدا شده كه با خيل جمعيت همصدا نيست و بعد از ماجراى مستشار انگليسى گفت كه نوشته بوده دو رفتار مردم ايران عجيب بود و هيچگاه درباره اش راست نميگفتند: درآمد و حال!!
با درآمد كار ندارم اما وقتى به گفتن خوبم تو جواب احوالپرسى ها قناعت ميكنيم بخاطر كم شدن حوصلمونه.
حوصله سوالهاى بعد و چون و چراها و كنجكاويهاى بيجاى مردم رو نداريم. خوب نيستيم و تموم! اين چراى بعد جواب معذبمون ميكنه و مارو به فكر ميبره الان بايد دليلشو بگم يا نه، راستش رو بگم يا نه؟!!

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:21