امروز روز خوبى بود . خوب بود چون يه دختر درختى درست كردم، دو نفر رو خوشحال كردم و خودم از خوشحاليشون خوشحال شدم . از شهر آرمانى همشهريمون ديدن كردم و تو لذتى كه برده بود از ساخت ذره ذره اون شريك شدم . با آقاى ز صحبت كردم و اذيتش كردم ؛)) اذيت كردن استاد خيلى كيف داره. بعد هم براى خودم كلى چيزاى خوب خريدم بعدش هم با بابا خريد رفتيم و از همه مهمتر مانتوى توپ توپى دلبرم بدون اينكه انتظارش رو داشته باشم آماده شده بود.
و كمى بد بود چون برنامه ام براى دوشنبه و سه شنبه كمى بهم ريخت .سخته قضيه اينجا بود كه از بهم خوردن برنامه ناراحت بودم و از اينكه ميره سركار خوشحال بودم .قسمت است ديگر!!
بايد ياد بگيرم منعطف باشم يعنى منعطف تر باشم!!
*****
دلم ميخواد تو يكى از اون خونه هاى خوشگل شهر آرمانى بودم كه قفل نداره و كنارش درخته و مدلش متفاوته...
برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 152