ما ناخوش طوريم از دست رفتيم سعدى!!

ساخت وبلاگ

تو كونم عروسى بود وقتى شنيدم اون چيزايى كه فكر مى كردم تو وجودش مردن، هنوز زنده ن! تو كونم عروسى بود براى زنده بودن همه اون حساى خوب...
با همين جشن و عروسى نشستم پاى صحبت سعدى و دلم عجيب دلتنگش بود تا بياد و از معشوق بگه و جفاى يار
آسمونم دلش انگار از جفاى معشوق سعدى گرفت و باريد و باريد و خل وضعى مارو تشديد كرد و مارو برد نشوند رو تاب و حالا تاب نخور كى بخور... حالا به اون يه بيت لعنتى فكر نكن...
به اينكه ديروز فكر كردى زنده م يا مردم؟ اينكه قلبم، احساسم زنده س يا جايى سالهاى سال پيش دفنش كردم؟؟؟ اينكه...
بعد خندمون گرفت از اين نصيحتا كه بيخيال بابا طالع رنگيمون گفته هواى ارديبهشت باس دل داد، بعدشم گفتمون كه دستورات آقاى ز رو هم فراموش كن كه خودتون رو درگير احساسات نكنيد!! اصلا مگه ميشه؟ مگه آدم دست خودشه استااااااد:))))
دلم امروز براى پاسخگو هم تنگ شده بود و تو دلم يادش كردم همون كه تو سالاى بچگيم ياد داده بود بهم كه آدم فقط بدون هوا و آب ميميره، عشق و معشوق نه اكسيژنه و نه هوا...
راس ميگفت اينو وقتى اولين عشق رو تجربه كردم مثلا، فهميدم يعنى بعدترش نشستم به خوندن ايميلام و دل و رودم شكافته شد بس كه خنديدم از جفنگياتم و اينكه نوشته بودم بدون تو ميميرم... بعدتر بزرگتر شدم اسم رابطه رو عشق نذاشتم، طرف رو هم عاشق دلخسته زار و خودم رو معشوق نديدم و وقتى تموم شد فكر نكردم آخ ميميرم!! تجربه ها آدمارو بزرگ ميكنه، پاسخگو منو بزرگ كرد تو چارديوارى...
الغرض اينكه زنده م يا نه؟
اگه مقاله بود مقدمه رو با بيت مولوى شروع مى كردم
بى روى خوش تو زنده بودن
مرگ است به نام زندگانى

و با اين بيت تموم مى كردم

هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل
گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش

سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...
ما را در سایت سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 203 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1397 ساعت: 13:49