بابا حرفهاى مرد همسايه رو براى زن همسايه گفت و زن شروع كرد به ناله و نفرين كردن و از بى فهم و شعور بودن همسرش گفتن. بابا مردوار با خنده حرفها رو تكرار كرد و زن غصه دارتر از قبل ميگفت نميبخشش و نميتونه بيست سال سختى و رنج رو فراموش كنه...
راست ميگه،عمر كمى نيست!! بخشيدن هميشه م كار خوبى نيست. اصلا چطور ميشه مردى كه بچه شيرخواره و زنش رو از خونه بيرون ميكنه و ميزنشون و زن صيغه ايش رو بجاشون ميذاره رو بخشيد؟ چطور ميشه مردى كه روزى با يه زن فر ميخوره و از همه بدتر زنها رو مياره و نشون ميده بخشيد؟ چطور ميشه...
اما چيزى كه مسلم است اين مرد وجه خوب هم دارد لابد كه ما نديده و نشنيده ايم. مثل همه ى آدمها مثل بزرگ آقا، مثل قباد،مثل نصرت،مثل...
عشقهاى ناتموم هيچوقت تموم نميشن و سعى براى فراموش كردنشون يه تلاش بيهوده است!!
قباد ميگفت عاشقيت آدم رو ميكشونه به ورطه شاعرى!!
راست ميگه ... من خيلى وقته شاعرم نيستم و مشاعرم رو از دست دادم...
*****
تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار
مستیَ ت با بغلت هر دو گناهش با من
حسين منزوى